سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اسلام ناب

نکاتی پیرامون عزاداری راستین و نحوه‏ی عزاداری های رایج در کشور

گریه بر مظلوم فریاد علیه ظالم است ... ما مردم گریه سیاسی هستیم ... سیدالشهداء هم که کشته شدند نه اینکه رفتند یک ثوابی ببرند ، ثواب برای او خیلی مطرح نبود آنطور رفت که این مکتب را نجاتش بدهد ، اسلام را پیشرفت بدهد ، اسلام را زنده کند ... این میتینگ و فریادی است برای احیاء مکتب سیدالشهداء ... این روضه خوانی و مصیبت و گریه است که کشور شما را حفظ کرده ... * و * چهار تا معجزه با چند درس اخلاقی چگونه می تواند امام سجاد «ع» ، امام باقر «ع» یا امام کاظم «ع» را به عنوان رهبر و پیشوای جامعه اسلامی معرفی کند ؟ ... مردم مسلمان برای نجات محرومان و مبارزه با ظالم باید حرکت و تدبیر و نقشه و تلاش داشته باشند نه آنکه بگویند این آیه فقط مربوط به دوران امام زمان «عج» است و ما امروز هیچ وظیفه ای نداریم! ... متاسفانه لبه تیز مبارزات علیه حکام جور، متوجه شیعه و سنی شد که این خواست استعمار بوده و هست ... مساله ساده تلقی نشد و تنها به این اکتفا نشد که مردمی حادثه کربلا را بشنوند و بعد بنشینند فقط در سوگ حسین بن علی «ع» زار زار بگریند . نه ، گریه ها هم حماسه بود ... * و * اشکی که از راه قصابی کردن از چشم بیرون بیاید اگر یک دریا هم باشد بی ارزش است ... زنده کردن نام و نهضت او برای این است که پرتوی از روح حسین بن علی «ع» بر روح ما و شما بتابد ... این گریه هاست که نهضت امام حسین «ع» را در اعماق جان مردم فرو می کند بشرط آنکه سردرمداران خط دهی این جریان بدانند چگونه بهره برداری کنند ... بزرگترین رسالت و وظیفه علما مبارزه با نقاط ضعف اجتماع است ... این رثاء و مرثیه باید به شکلی باشد که در عین حال آن حس قهرمانی حسینی را در وجود ما تحریک و احیاء کند ... *

آنچه را از صحیفه نور حضرت امام «ره» و گسترش نهضت حسینی شهید باهنر و حماسه حسینی شهید مطهری که شاید بیشتر از سی سال قبل منتشر شده باشند آوردیم مقدمه ای بودند بر این نوشتار که هشدارهای دیروز را ناشنیده پنداشته و گسترش بی رویه جریانات انحرافی تبلیغ دین و عزاداری ها از تریبونهای رسمی ! و غیر رسمی مملکت را اصلی ترین آفت فرهنگ دینی امروز می داند !

×

فضای اکثریت قاطع رسانه های تبلیغ دین و معارف اهل بیت از جمله صدا و سیما ، منابر ، هیئتها و ... با مقداری تسامح بدین گونه اند :

* بدون آنکه هیچ تبیین صحیحی از رابطه مجالس اهل بیت و عزاداری ها با زندگی امروز مردم و نقش موثر آنها در زندگی ایشان مورد توجه باشد فلسفه این حرکت صرفا با ادعای شادی قلب اهل بیت «ع» توجیه شده طبعا توقعات متناسب با خود را ایجاد می نمایند .

* خارج کردن اهل بیت «ع» از جایگاه الگوی عملی جامعه اسلامی و تاکید بر فرابشری بودن ابعاد شخصیتی ایشان ! خاصیت عملی این مجالس را ساقط کرده به مدح و رثاء خلاصه نموده است .

* تقلیل دین به حوزه های صد در صد فردی ، تکالیف و تبعات خاص خود را ایجاد نموده و از حوزه عبادیات و مناسک مورد تجویز خارج نمی شوند .

* نگاههای سطحی و معارف ساختگی مبتنی بر تحریک عواطف به ایجاد تحریفات و رشد تکالیف متناسب با خود از جمله رشد نذر و نیاز ، رشد تبلیغات و ظواهر و ... منجر شده اند و گسترش کمی هیئتها و رسومات متنوع و جدید در آنها را موجب گشته اند .

* تعریف تکالیف جدید ! در درون هیئتها نوعی زندگی هیئتی و رفتار و ظواهر متناسب خود را ایجاد نموده با بلندتر کردن فریادها و تشبث به ظواهر مد شده ! قابل ادا گشته اند و از این طریق هر نوع ارتباط عملی معارف مذکور را با زندگی معمولی مخاطبین قطع کرده اند لذا شرکت در هیئت هیچ تکلیفی بر دوش مخاطب خود نمی گذارد پس جمع میان بسیاری از امور با هیئتی بودن را ممکن کرده است. تشکیل هیئت های مدرن! در بالای شهر تهران از نمونه های بارز این رویه اند.

* مرور خاطرات دوران دفاع مقدس و انقلاب حاکی از شکل گیری رابطه صحیح معارف حسینی و مناسبت ها با تکالیف روز و نیازهای آن زمان اند اما آرمان های سکولاریزه شده هیئت های امروز هیچ تکلیف اجتماعی و سیاسی را از مخاطب خود انتظار ندارند!

* جالب این که مفاهیم حرکت هایی چون قیام امام حسین «ع» و زندگی سایر اهل بیت کاملا اجتماعی و سیاسی اند لذاست که بسیاری از این پیامها و معارف در هیئت ها و رسانه های تبلیغی امروز سانسور می شوند و وقایع تاریخی به صورت گزینشی نقل می گردند ! ، الا ترون ان الحق لا یعمل به و ان الباطل لا یتناهی عنه لیرغب المومن فی لقاء الله محقا … وگرنه همین یک جمله ابی عبدالله کافی بود تا …

* تبلیغ مظلومیت و غربت اهل بیت «ع» از مفاهیم عمده مشترک میان رسانه های تبلیغ دین است . با این هدف که طراوت و جذابیت خود را برای مخاطب خویش حفظ کنند که البته عملا اثری جز نمایش ضعف و ذلت و کاهش جذابیت به دنبال ندارند.

* فرج امام عصر «عج» و مساله رویت ایشان نیز از این مفاهیم مشترک اند که به تکالیفی چون دعا و ختم صلوات و نذر و نیاز و بعضا پیروی از نسخه های عجیب و غریب محدود شده اند بدون آن که هیچ تبیینی از تکالیف و اعمال عاشق و منتظر حضرت«ع» صورت پذیرد و به جای ارجاع حل همه مشکلات به آن حضرت ! مومنان را به تلاش در جهت اهداف قیام ایشان دعوت کند.

* ارائه سی دی های مداحی به صورت روزانه! ، عکس های مختلف ائمه ! ، کتاب های معجزات و کرامات !، ختم صلوات و رموز آن !، راههای ارتباط با امام زمان و احوال مشرف شدگان!، پوستر مداحان در همه قطع ! و … از جمله محصولات فرهنگی متناسب با این مجالس اند.

×

با توجه به مسائل مذکور و با عنایت به این نکته که مجالس مربوط به اهل بیت نقطه مشترک همه اقشار جامعه بوده، از گستردگی بی بدیل و بی نظیری برخوردارند به نظر می رسد اصلاح وضع موجود آنها رسالت اصلی دغدغه مندان فرهنگ دینی جامعه باشد. تجربه ثابت کرده است که نقد و آسیب شناسی رسانه های فوق کافی نیستند و باید روش «مبارزه نه اصلاح!» (ویرگول را بعد از نه بگذارید) به طور ایجابی نیز پیگیری شود.

تبلیغ معارف صحیح توسط مبلغان و ارائه الگوهای مناسب از رسانه های مذکور راهبردهای اساسی اصلاح وضع موجود در جهت تبدیل آنها به بستری برای رشد معرفت دینی عمیق در مردم ، کسب آگاهی ها و تحلیل های شفاف از مسائل روز، تذکر و احیای ارزش های کمرنگ شده و ایجاد انگیزه و عمل متناسب با اهداف ترسیمی برای همه اقشار جامعه می باشند.

×

در پایان ، کتابهایی جهت استفاده دست اندرکاران محترم هیئت های عزاداری محرم معرفی می شوند تا در بخش های مختلف هیئت از جمله موضوع سخنرانی ها، اشعار مداحان ، منابع روضه خوانان ، تبلیغات داخلی و بیرونی مجالس ، نشریات و ویژه نامه ها ، نمایشگاه ها و ... به کار روند:

حسین عقل سرخ (حسن رحیم پور ازغدی) ، بررسی تاریخ عاشورا (محمد ابراهیم آیتی) ، آذرخشی دیگر از آسمان کربلا (محمد تقی مصباح یزدی) ، قیام حسین«ع»پس از پنجاه سال (سید جعفر شهیدی)، گنجشک و جبرئیل (سید حسن حسینی)، سخنان حسین بن علی«ع» از مدینه تا کربلا (محمد صادق نجمی)، گسترش نهضت حسینی (شهید باهنر) ، حماسه حسینی (شهید مطهری) ، فرهنگ عاشورا (جواد محدثی) ، مدرسه حسینی ( دلشاد تهرانی)، فتح خون (شهید آوینی) ، حسین وارث آدم ( دکتر علی شریعتی)‏، مقتل لهوف (سید ابن طاووس) ، قیام جاودانه (محمد رضا حکیمی) ، پاسخ به شبهات عزاداری (حسین رجبی) و مجموعه سخنان امام و مقام معظم رهبری و ...

والسلام


گزیده ای از کتاب حسین فرزند آدم _ دکتر علی شریعتی

 

پیش چشمم را پرده ای از خون پوشیده است.

در سرزمین تاریخ آن دو رود خویشاوند را می بینم که یک آب ایت و یک سرآغاز و شتابان بسوی بک مقصود، دوتا می شوند و در مسیر خویش از هم دور می شوند و دورتر و نزدیکی های «بغداد» بهم نزدیک می شوند و نزدیکتر، و در انتهای سرزمین تاریخ بهم می پیوندند و یکی می شوند: شط العرب! و در پایان کار،به آرامش یکنواخت نخستین میرسند، اما نه در جمود سنگستان، که در سیلان اقیانوس.
از بلندی کوهستان های شمال و از دل یخچال هایی با هم سرازیر می شوند که خاطرات فسرده کستی نوح و غار اصحاب قدیم دقیانوس را که به آزادی گریختند در آغوش خود پنهان دارند. در مسیر دو گانه تاریخ از شهرهای جباران و پیامبران و کناره کاخ ها و کوخ ها، معبد ها و شکنجه خانه ها و رنج ها و گنج های روم و آشور و کلده و آکاد و بابل و اورنیپ پور و مدائن خسرو و بغداد خلیفه، در کنار هم، گهی دور و گهی نزدیک، می گذرند و با خشم و خروش بسیار سکوت «بیابان میان نوامیس و کربلا» را در هم می ریزد و سپس در بستر آرام خلیج، با هم فرو می روند و لب فرو می بندند.

پیش چشمم را پرده ای از خون پوشیده است.

در میان هیاهوی مکرر و خاطره انگیز دجله و فرات، این دو خصم خویشاوندی که هفت هزار سال، گام به گام با تاریخ همسفرند، غریو و غوغای تازه ای برپا است:

صحرای سوزانی را می نگرم، با آسمانی به رنگ شرم، و خورشیدی کبود و گدازان، و هوایی آتش ریز، و دریای رملی که افق در افق گسترده است، و جویباری کف آلود از خون تازه ای که می جوشد و گام به گام، همسفر فرات زلال است.

و شمشیرها از همه سو برکشیده، و تیرها از همه جا رها، و خیمه ها آتش زده و رجاله در اندیشه غارت، و کینه ها زبانه کشیده و دشمن همه جا در کمین، و دوست بازیچه دشمن و هوا تفتیده و غربت سنگین و دشمن شوره زاری بی حاصل و شن ها داغ و تشنگی جان گزا و دجله سیاه، هار و حمله ور و فرات سرخ، مرز کین و مرگ در اشغال «خصومت جاری» و ...

می ترسم در سیمای بزرگ و نیرومند او بنگرم، او که قربانی این همه زشتی و جهل است.

به پاهایش می نگرم که همچنان استوار و صبور ایستاده و این تن صدها ضربه را بپاداشته است.

ترسان و مرتعش از هیجان، نگاهم را بر روی چکمه ها و دامن ردایش بالا می برم:

اینک دو دست فرو افتاده اش،

دستی بر شمشیری که به نشانه شکست انسان، فرو می افتد، اما پنجه های خشمگینش، با تعصبی بی حاصل می کوشد،تا هنوز هم نگاهش دارد.

جای انگشتان خونین بر قبضه شمشیری که دیگر ...

... افتاد!

و دست دیگرش، همچنان بلاتکلیف.

نگاهم را بالاتر میکشانم:

از روزنه های زره خون بیرون می زند و بخار غلیظی که خورشید صحرا میمکد تا هر روز، صبح و شام، به انسان نشان دهد و جهان را خبر کند.

نگاهم را بالاتر میکشانم:

گردنی که، همچون قله حرا، از کوهی روییده و ضربات بی امان همه تاریخ بر آن فرود آمده است. به سختی هولناکی کوفته و مجروح است، اما خم نشده است.

نگاهم را از رشته های خونی که بر آن جاری است باز هم بالاتر می کشانم:

ناگهان چتری از دود و بخار! همچون توده انبوه خاکستری که از یک انفجار در فضا میماند و ...

دیگر هیچ !

پنجه ای قلبم را وحشیانه در مشت میفشرد، دندان هایی به غیظ در جگرم فرو میرود، دود داغ و سوزنده ای از اعماق درونم بر سرم بالا می آید و چشمانم را می سوزاند، شرم و شکنجه سخت آزارم می دهد، که:

«هستم»، که «زندگی می کنم».

این همه «بیچاره بودن» و بار «بودن» این همه سنگین!

اشک امانم نمی دهد؛ نمی توانم ببینم.

پیش چشمم را پرده ای از اشک پوشیده است.

در برابرم، همه چیز در ابهامی از خون و خاکستر می لرزد، اما همچنان با انتظاری از عشق و شرم، خیره می نگرم؛

شبحی را در قلب این ابر و دود باز می یابم، طرح گنگ و نامشخص یک چهره خاموش، چهره پرومته، رب النوعی اساطیری که اکنون حقیقت یافته است.

هیجان و اشتیاق چشمانم را خشک میکند. غبار ابهام تیره ای که در موج اشک من می لرزد، کنارتر میرود . روشن تر می شود و خطوط چهره خواناتر.

هم اکنون سیمای خدایی او را خواهم دید؟

چقدر تحمل ناپذیز است دیدن این همه درد، این همه فاجعه، در یک سیما، سیمایی که تمامی رنج انسان را در سرگذشت زندگی مظلومش حکایت می کند. سیمایی که ...

چه بگویم؟

مفتی اعظم اسلام او را به نام یک «خارجی عاصی بر دین الله و رافض سنت محمد» محکوم کرده و به مرگش فتوی داده است.

در پیرامونش، جز اجساد گرمی که در خون خویش خفته اند، کسی از او دفاع نمی کند.

همچون تندیس غربت و تنهایی و رنج، از موج خون، در صحرا، قامت کشیده و همچنان، بر رهگذر تاریخ ایستاده است.

نه باز می گردد،

که : به کجا؟

نه پیش می رود،

که : چگونه؟

نه می جنگد،

که : با چه؟

نه سخن می گوید،

که : با که؟

و نه می نشیند، که :

هرگز !

ایستاده است و تمامی جهادش اینکه:

نیفتد.

همچون سندانی در زیر ضربه های دشمن و دوست، در زیر چکش تمامی خداوندان سه گانه زمین(خسرو و دهگان و موبد – زور و زر و تزویر – سیاست و اقتصاد و مذهب)، در طول تاریخ، از آدم تا ... خودش!

به سیمای شگفتش دوباره چشم می دوزم، در نگاه این بنده خویش مینگرد، خاموش و آشنا؛ با نگاهی که جز غم نیست. همچنان ساکت میماند.

نمی توانم تحمل کنم؛

سنگین است؛

تمامی «بودن»م را در خود می شکند و خرد می کند.

می گریزم.

اما می ترسم تنها بمانم، تنها با خودم، تحمل خویش نیز سخت شرم آور و شکنجه آمیز است.

به کوچه می گریزم، تا در سیاهی جمعیت گم شوم.

در هیاهوی شهر، صدای سرزنش خویش را نشنوم.

خلق بسیاری انبوه شده اند و شهر، آشفته و پرخروش می گرید، عربده ها و ضجه ها و عَلم و عَماری و «صلیب جریده» و تیغ و زنجیری که دیوانه وار بر سر و روی و پشت و پهلوی خود می زنند، و مردانی با رداهای بلند و ...

عمامه پیغمبر بر سر و ...

آه ! ... باز همان چهره های تکراری تاریخ! غمگین و سیاه پوش، همه جا پیشاپیش خلایق!

تنها و آواره به هر سو می دوم، گوشه آستین این را می گیرم، دامن ردای او را می چسبم، می پرسم، با تمام نیاز می پرسم؛ غرقه در اشک و درد:

«این مرد کیست»؟

«دردش چیست»؟

این تنها وارث تاریخ انسان، وارث پرچم سرخ زمان، تنها چرا؟

چه کرده است؟

چه کشیده است؟

به من بگویید:

نامش چیست؟

هیچ کس پاسخم را نمی گوید!

پیش چشمم را پرده ای از اشک پوشیده است ...


سروده‏ای از مسلم نادعلیزاده

تقدیم به علمدار کربلا حضرت اباالفضل العباس(ع)

از کتاب استقامت یک ورق افتاده بود              خون خورشید دو عالم برشفق افتاده بود

قامت مولا شکست از ظلم اعدا تا که دید              پیکر عباس بی دست و رمق افتاده بود

                      ____________________________________

لاله‏ای شد پرپر و آلاله‏ای شد چاک چاک             ناگهان برخاست صوت یا اخا ادرک اخاک

بر سر نعش برادر تا که شد حاضر حسین            آسمان در لرزه آمد زان وداع دردناک

                      ___________________________________

خواست برخیزد ز جا عباس اما کو دو دست؟             خواست بیند روی مولا تیر بر چشمش نشست

اشک مشک از ناوک مکر عدو بر خاک ریخت                 قلب سقای حسین چون فرق خونینش شکست

              ___________________________________

سرور لب تشنگان گفت ای به چشم فتنه خار              خیز از جا کودکانم را درآر از انتظار

آه خون بارید آن دم نور چشمان علی                   گفت چون در خیمه گاه آیم به روی شرمسار؟

               __________________________________

کربلا عطشان فضا غرق سکوتی آتشین              دشت سوزان آسمان در التهابی بی قرین

پیکری خونین به دور از خیمه های سوخته              پرچمی برپا کنار جسم سقا بر زمین





موضوعات یادداشت بدون موضوع


تورم اقتصادی یا ورم اندیشه و تکثر قوانین _ گفتاری از استاد حیدر

چرا علت تورم باج گیری های چنگیزی و صدامی و فروش سر قفلی های پانصد میلیونی وابستگان دولتی،  یا کسانی که خود را به حکومت می چسبانند نباشند ؟ چرا رشد 54% مالیات تولید از بازارتوزیع نباشد ؟ من می توانم به اثبات برسانم  که در کشور تولید برانداز شما وزارت دارایی تا 34% از کل بهاء کالای تولیدی  را از دست به دست گشتن های بیهوده مالیات می گیرد.


heidar.jpg

در جهان فلسفه در صورتی نابودی معلولی میسر است که کل علت نابود گردد. پس اگر معلولی محصول علل متعددی باشد نابودی بعضی از علل منجر به نابودی معلول نمی گردد. و این مسلم است که تورم اقتصادی به علل متعددی ایجاد می گردد. از جمله کمبود عرضه به هر دلیل عدم دسترسی به فناوری تولید انبوه، کمبود سرمایه یا مواد خام ، یا نیروی انسانی، نابودی تولید، احتکار و مهم تر از همه عدم توزیع عادلانه و با این توضیح نه گرانی بنزین که یکی از علل تورم است علت تامه تورم اقتصادی می باشد و نه هم اگر بنزین رایگان به جامعه تزریق گردد مبارزه همه جانبه می باشد، زیرا که کسی نگفته است بنزین کالای مادر و یا چون ریال دارای ماهیتی ارزی و مشخصه نرخ تورم است بلکه این تلقین از آن جا سر چشمه می گیرد که رابطه میان بهاء بنزین و بهاء ماشین رابطه ای معکوس است و هر چه بنزین ارزان تر باشد ماشین گران تر به فروش می رسد و بنزین و پول بنزین های خریداری شده از بیت المال است و ماشین از کمپانی ها.
و اگر با نظری ثانویه به خارج توجه شود در می یابیم که رابطه بنزین و تورم از قبیل رابطه ماست و دروازه می باشد. یعنی ماست هم مانند دیگر اشیاء از دروازه گرانی و ارزانی آمد و شد می کند آخر در کدام قرارداد نوشته شده که بهاء بنزین شاخص نرخ تورم است و اگر چیزی شاخص نرخ تورم است چرا بهاء زمین نباشد که در دوران افزایش 18% بهاء بنزین بهاء زمین به آسمان رسید ؟ اصولا چرا شاخص نرخ تورم بهاء زمین نباشد که همگان برای خانه و محل کسب و کار و هر گونه تولیدی به آن نیاز مندند و اگر زمین نباشد باید روی آسمان راه برویم و اصولی تر چرا در نمی یابیم که تقلید از فلسفه های گوناگون و ورم اندیشه و تکثر قوانین بلکه قوانین متناقض و گاهی متضاد و جمود و تحجر و کتاب زدگی انتلکتو ئل های حوزوی و دانشگاهی باعث تورم اقتصادی می باشد چرا برای یک بار نمی اندیشیم که 98% از مرم این کشور به اسلامیت جمهوری رای داده اند و امام انقلاب فرمود مجلس ما برای شور اسلامی است و شور اسلامی طریقیت دارد نه حجیت و کار نمایندگان ریختن طرح و برنامه برای تمدنی اسلامی است و مجریان خادم مردمند نه آقای مردم و با این توضیحات، بزرگ ترین علل تورم اقتصادی مصوّبه های لحظه به لحظه اجق وجق است و حکومت ملوک الطوایفی شاه زادگان تازه به عرصه رسیده و برای نمونه از نمایندگان مجلس هفتم که دین آشنا تر و با سواد تراند می خواهم که چند روزی قوانین وزارت کار را به نقد و بررسی بگذارند اگر در نیافتند که بزرگ ترین دشمن کار و کارگر و کار فرما و مولد تورم قوانین اجق وجق اداره کار و حاکمیت بی خردانه مجریان و قاضیان حاکم بر کار و تولید کشور است و چگونه دشمنان نفوذی توانسته اند در یک چشم بر هم زدن تولید و توزیع را به گونه ای در چرخ گوشت بیاندازند که شعار دولت و ملت این گردد که چون تولیدات چین از تولیدات ما مرغوب تر و ارزان تر است باید مانع از ورود تولید مرغوب و ارزان شویم تا بتوانیم تولیدات نا مر غوب خود را گران بفروشیم ؟!! آخر عزیزان چرا مبارزه منفی ؟! آن هم به زیان مردم ؟! چرا به فرمان مذهبتان، مذهب عدل و اختیار و مذهب مخطئه که اقرار به گناه و توبه را عبادت می داند و فریاد می زند العلم مقرون بالعمل گوش ندادید و کتاب زده و انتلکتوئل گشتید و اکنون که از چین عقب ما نده اید چرا به فرمان سنت پر طراوت دیگری که می فرماید اطلبوا العلم ولو کان بالسین عمل نمی کنید تا در یابید مسلمانی که قرآنش می فرماید هر مسلمان بر ده غیر مسلمان پیروز است چه رفتاری داشته که از کفر عقب مانده است ! تا در یابید کسانی که قرآن را حفظ می کنند با کسانی که ارزش های قرآنی را به کار می گیرند چه تفاوت هایی دارند. .
چرا علت تورم باج گیری های چنگیزی و صدامی و فروش سر قفلی های پانصد میلیونی وابستگان دولتی، یا کسانی که خود را به حکومت می چسبانند نباشند ؟ چرا رشد 54% مالیات تولید از بازارتوزیع نباشد ؟ من می توانم به اثبات برسانم که در کشور تولید برانداز شما وزارت دارایی تا 34% از کل بهاء کالای تولیدی را از دست به دست گشتن های بیهوده مالیات می گیرد. چرا تورم اقتصادی ناشی از تملک نا مشروع املاک مردم به وسیله شهر داری ها وخراج های میلیونی و میلیاردی نباشد ، سخن از قوانین مزخرف تورم آفرین این اداره و آن اداره نیست سخن این است که هر تمدنی که ایدئولوژی منسجمی نداسته باشد و توضیح المسائل و مرام نامه دین خود را ننویسد نمی فهمد که تورم حاصل هرج و مرج سیاست گذاری ها است ومردمش همین روزگار ما را دارند. تا نفهمیم که ورم اندیشه ها ما را به این روز افکنده، آش همین و کاسه همین است. به این نمونه ها توجه شود دولت از یک طر ف برای کشاورزی اولویت قائل می شود و از طرف دیگر جایزه حمایت از کشاورزی را به کسی می دهد که کود کشاورزی را به بازار آزاد می فروشد و کشاورز کود 1800 تومانی بیت المال را از بازار آزاد 7000 تومان می خرد یعنی دولت به کسی که 400% تورم آفریده جایزه می دهد. و با چنین قوانین و اجرائی به اندازه این که بشود بیش از یک بار دور کره زمین راکمر بندی با اسکناس هزار تومانی فرش کرد سوبسید دود می دهیم تا تورم اقتصادی مهار شود !! عزیزان اگر پس از هر گونه کسب دانش لحظه ای هم کتاب های درسی را چون قرآن بر لب طاقچه بگذارید و به آن چه در کوچه و بازار و خارج وکالت خانه و وزارت خانه می شود، توجهی داشته باشید علل تورم را با چشمان خود می بینید. میوه فروش سر کوچه ما به شورای فعلی شهر بد می گفت و شورای شهر دوم خردادی ها را ستایش می کرد. پرسیدم چرا ؟ گفت آن ها اجازه نمی دادند که گاری های دوره گرد دست فروشی کنند و وضع مغازه داران هر روز بهتر می شد « ‏‎یعنی مردم مجبور بودند به هر نرخی که مغازه دارها می گفتند جنس را بخرند » ولی حالا وضع چنین است و گاری دستی پر از نارنگی های مرغوبی را نشان می دهد که به روی یک تکه کارتن که شاید زیر اندازی برای خواب شبش نیز باشد نوشته بود کیلویی سیصد تومان دست چین و با کمال تعجب می بینم که مغازه دار با جواز کسب طبق نرخ و دستور رسمی روی جعبه اتیکت زده است نارنگی کیلویی 600 تومان و به دستور اداره بهداشت اجازه دست زدن به مطاع را هم نمی دهد و در هم می فروشد، پرسیدم چرا این قدر گران ؟ پاسخ داد نرخ گذاری ما تحت نظر دولت است و مسئولان همه چیز را حساب می کنند. برای این که مغازه من روزی 45 هزار تومان خرج دارد من ماهی 400 هزار تومان اجاره مغازه می دهم زیرا مالک هم برای ساختن مغازه متری 500 هزار تومان به شهر داری پرداخته است و سالی 500 هزار تومان مالیات رسمی می پردازم و پرداختی های غیر رسمی بیشتر است همین دیروز طبق حکم اداره کار مبلغ 180 هزار تومان به دزدی دادم که به عنوان کارگر استخدام شده بود و آن چه قسم خوردم که من کارگر لازم دارم ولی این شخص دزدی است که دزدیش ثابت شده سودی نداشت و قاضی عاقل، عادل و متشرع می فرمود شما طبق ضوابط اداره کار حق کارگر را بدهید بعد بروید به داد گستری از او شکایت کنید !! ببینید ملوک الطوایفی وزارت خانه ها بلکه بخش های یک وزارت خانه چه می کند و بالاخره عقده میوه فروشی که یک میوه را در یک روز و یک محل 100 % گران تر از رقیب دست فروش خود می فروخت ترکید و گفت در پی آنم که پولی جور کنم و بدهی خود را به صاحب مغازه بدهم و چک ودیعه را بگیرم و مغازه را تحویل بدهم و همین جا سر به زنگاهی است که از انتلکتوئل های منتصب و منتخب و فوق دیپلمه های سر بازی خدمت کرده پر ادعای پیشین بپرسیم چه چیزی در این تمدن به جز ورم اندیشه مقامات حوزوی و دانشگاهی که به اصول توجهی ندارند و تر و تر قانون وضع می کنند سبب شده است دردورانی که اولویت را به کشاورزی می دهند مدال شایستگی را به کسی بدهند که با فروش کود مورد نیاز کشاورز 400 % تورم آفریده است. چه چیز به جز بی توجهی به احکام اسلامی و ورم اندیشه و تناقض قوانین سبب این شد که کشاورز محصول را کیلویی 25 تومان بفروشد و گاری دستی آن را دم منزل شما کیلویی 300 تومان بفروشد و شورای شهر فعلی را دعا کند و مغازه دار با پروانه کسب تحت نظر هزاران بازرس مبارزه با گرانفروشی همین میوه را کیلویی 600 تومان بفروشد و ظلم ها و قوانین احمقانه شدادی چنان باشد که ورشکست هم بشود ؟!
فاعتبروا یا اولی الباب. ممکن است رندی یک نرخی کردن اجناس را چاره کار بداند و نا پختگانی که نمی دانند بزرگ ترین دشمن مرغوبیت جنس و بزرگ ترین یاور غش و احتکار برابری ارزش ها بر پایه کمیت وبی توجهی به کیفیت ها است ، بار دیگر تجربه های شکست خورده مارکس را بیازمایند ولی مجلس هفتم باید بداند که مواسات ومساوات از یک مقوله نمی باشند و آن چه محرک چرخ تولید و ارزش ها می باشد مواسات است نه مساوات. بلکه مساوات همه چیز را به روزگارنانی می افکند که به واسطه نادانی های حاکمیت برای صندوق بیت المال کیلویی 400 تومان تمام می شود و نیمی از آن به سفره مردم و نیم دیگر به آخور گاوان ریخته می شود. پس هرگز مباد که عزیزان تفکراتی را که به گورستان تاریخ سپرده شده است دگر بار به بوته تجربه بیازمایند. زیرا که تمام سود تک نرخی کردن اجناس در جیب غش و احتکار می ریزد و بر طبق عقیده ما کمیت پشت کیفیت را به خاک می ساید. به خصوص شمایان که از طرف مومنان به خدمت برگزیده شده اید و همه توجه مومن به کیفیت است نه به عدد و وزن و تعداد.
اکنون به ماشین و آن چه با بنزین رابطه مستقیم دارد می پردازم و به ماشین های سواری کرایه ای اندکی که محلل سه میلیارد دلار به سواری های تک سر نشینان شده. چند روز پیش با دو نفر دیگر که یکی از آن ها حسن آقا بود سوار تاکسی شدیم راننده که او را شناخته بود و جزئی از بدنه حاکمیت به حساب می آوردش دهان به انتقاد و گلایه گشوده بود و در انتهای مسیر برای مسافتی کمتر از دو کیلو متر 900 تومان در خواست کرد. چون به او گفتیم خیلی زیاد است ، پاسخ داد چرا زورتان می آید پول نیم کیلو گیلاس را بدهید. زیرا که حضرتشان واحد نرخ را بهاء گیلاس تعیین کرده بودند ولی در بازگشت از همان مسیر با راننده ای همراه بودیم که دادگری را بیش از ما باور داشت و به واسطه شکش ما را بین پرداخت600 تومان تا700 تومان مختار گذاشت، پس از این که پول را به او دادیم گفت خدا شاهد است از گرفتن این همه پول برای چنین مسافتی خجالت می کشم اما چه کنم که همه چیز گران است. اکنون از حضراتی که برای کاهش تورم سه میلیارد دلار یعنی رقمی که با آن می شود برای هزار سال، تمام گیلاس تولیدی کشور را خرید مردان بورس می دانند که جنجال گیلاس برای نابودی باغات وخرید زمین های کوهپایه به منظور احداث ویلا بود می پرسم با این که دو تاکسی یک بنزین را مصرف می کنند علت تورم 34% در یک ساعت برای چه بود ؟ اگر مردم از فردا نرخ ها را بر پایه کرایه میز بیلییارد یا بهاء تسبیح کهربا یا کروات آمریکایی در نظر بگیرند با آن ها چه می کنید ؟ آیا احتمال نمی دهید که مشکل عمده ضعف قوانین و اجراء ناقص و قضای پا در هوای ما باشد ؟ و تا ما توضیح المسائل دینی مناسب این انقلاب را نداشته باشیم و در ابتدا به اصلاحات بالا نپردازیم اگر کشور را هم سوبسید بدهیم تورم سازان کار خودشان را می کنند، با نقل تاکسی سواری دیگری این حقیقت آشکار می شود در دوران شاه بالا بالا ها هر چه بخواهید فاسد بودند اما پایین را خوب می پاییدند، روزی منتظر تاکسی بودم و تاکسی خالی ا ی از جلوی من گذشت و چون تاکسی خالی موظف بود اولین مسافر را سوار کند راننده اشاره کرد که به نهار می رود اما همین که چند متری رفت دنده عقب گرفت، برگشت و گفت بفرمایید. چند متر بالا تر هم برای خانمی ایستاد و گفت مسیرم فلان جاست اگر می خورد سوار شوید و چون نمی خورد حرکت کرد، گفتم من به محلی که شما گفتید نمی روم، پاسخ داد تا هر جا هم مسیر بودیم میهمان من باشید، مسیر آن خانم شش کیلو متر و پرت است و اگر سوارش نکنی شکایت می کند و مصیبتی به بار می آورد. من که مخالف حکومت بودم خواستم بهره سیاسی ببرم گفتم چرا این همه ظلم و راننده منصف پاسخ داد ظلمی در کار نیست زیرا ابتدا که می خواهند به ما پلاک تاکسی بدهند آئین نامه را امتحان می کنند آن جا نوشته این تاکسی از خانواده ملت ایران است راه یکی دور می باشد وراه یکی نزدیک و نرخ تاکسی از هر گوشه به هر گوشه شهر برای هر نفر 5 ریال است و تا سه نفر را در یک مسیر می توانید سوار کنید و تاکسی خالی باید اولین مسافر را به هر کجا که می رود سوار کند. با این توضیحات و مقایسه تورم 34% کرایه دو تاکسی و فروش نارنگی کیلویی 25 تومان مغازه دار رسمی به کیلویی 60 تومان و ور شکست شدن کشاورزی که نارنگی تولید می کند و مغازه داری که طبق نظارت 400 هزار بازرس دولتی جنس را کیلویی 600 تومان یعنی 25 برابر بهاء تولیدمی فروشد در می یابیم که مشکلات از ناحیه مدیریت است و آشکار می گردد که نه فروش بنزین به قیمت جهانی تنها دلیل تورم خواهد بود و نه هم اگر شیر بنزین را برای تلطیف هوا ی دامنه دماوند در کوره های دود سازی باز کنیم. تا مدیریت جمهوری اسلامی را به جهانیان نشان دهیم می توانیم با تورم مبارزه کنیم!
سروران سخن کوتاه من شکی ندارم که جمهوری اسلامی در پیمانه کوچک زندگی 25 ساله خود بیش از 2500 سال دوران شاهنشی مدنیت آفریده است، آیا شهر ها، جمعیت و سواد و ثروت جمعیت، وسائل تک سر نشین، راه ها، بانک ها، ویلا ها، دانشگاه ها و هر مشخصه دیگر مدنیت در این ده هزار روز بیش از 2500 سال دوران ده ها سلسله از شاهان و یا حتی 1400 سال حاکمیت مسلمانان اجق وجق رشد و تعالی نداشته ؟ چرا داشته است و آن که بگوید نداشته هم کر است و هم کور و همی خر و خرفت و کسی نمی تواند رشد مدنی جمهوری ما را انکار کند.
پس سخن من پیرامون پسوند جمهوری است. من می گویم آن دگر شیر است که آدم می خورد و آن دگر شیر است، که آدم می خورد عزیزان هم چنان که مسلمان تو سری خور اسلام آتا تورکی، صدامی و ملا محمد عمری و هفده شهر قفقازی تو سری خور شرق و غرب می باشد مسلمانی هم که بگوید چون تولیدات چین از ما ارزان تر و مرغوب تر است مانع ورود آن ها به کشور بشود تا ساخته های بد کشور خود را گران به مردم بفروشیم، نرم افزارهای دین خود را نمی شناسد و نمی داند که حرفه پیامبرش پیش از حرفه رسالت تجارت اجناس مرغوب تر و ارزان تر از خارج به داخل کشورش بوده است و مبارزه با توزیع اجناس بد و گران. و شیعه ای که نداند رئیس مذهبش پول جنسی را که شریک تجاریش گران فروخته بود به او برگرداند و فرمود من شریک تجاری شما بودم نه شریک ظلم شما، شیعه صفوی می باشد نه شیعه جعفری. زیرا فرق تمدن نبوی با تمدن فلسفی از زمین تا آسمان است گرچه با پسوند اسلامی. بنابراین آن مهندس ریش بزی که با دید هندسی به حج می رود چون به کشورش بر می گردد حرم ها را اهرام می سازد و مساجد را مجلل تر از کلیسا ها، او که سنگ سیاه را معبد می پندارد و می پرستد هر لحظه بیشتر به تجلیل خانه های خدا می پردازد و آن که با چشمان دل، خانه حصیری پیامبر و کلوخین فاطمه و علی را نمی بیند و مجذوب سازه های غرب در مسجد النبی می گردد. به بقیه که می رسد اشکش چون ابر بهار به زمین می ریزد چرا که در آن جا گنبد و بار گاهی نمی بیند و اشک او به خاطر غربت دین محمد و عدل علی و فقه جعفری نیست و سوز دلش از خرابی و تاریکی بقیه است، لذا همین که به دیارش می رسد خود آگاه یا ناخودآگاه مسجد ضرارمی سازد، مساجدی که در آن جا تا رسیدن وقت نماز شب سور و آواز و چراغانی است و سحر صدای موذن از مساجدشان به گوش نمی رسد چرا که مردم بیدار تا نیمه شب مست خوابند و اذانشان اسلامی نیست، آری عزیزم حجی توریستی که با دید بازاری باشد سوغاتیش به درد عمه ات می خورد و نمازی که به نیت ورزش می خوانی زورآزمایی اش به درد تلویزیون جمهوری اسلامی ایران می خورد و روزه ای که به خاطر سلامت و قناعت بگیری بیشتر از آن که مقبول خدا باشد مقبول اُژونی گرانده بالزاک است و به همین نشانه قوانینی هم که بدون توجه به مذهب عدل و اختیار و کتاب و سنت، بر پایه حجیّت شور آن هم شور کمی نه کیفی و تصویب اکثریت کمی وضع می شود نمی تواند تمدنی بیآفریند که هر نفر آن بر ده بیگانه پیروز گردد بلکه چون با تمدنی که به فرمان عقل و یاری تجربه دیگران مخطئه گشته باشد و از حجت درونی پیروی کند، روبرو گردد شکستش قطعی است چه آن کافر، بخشی از نظام الهی یعنی حجت درونی خدا را پذیرفته است. لیکن تصویب ها کت وبال مصوبه را می بندد و او را چنان فسیل می سازد که اگر مگسی به سوراخ بینی اش بخزد به حکم تصویب ها نمی تواند آن را بپراند.
آری مصوبه گر چه مسلمان و انقلابی هم باشد یار تمدن جدید بوده و با هر تصویبی برای قصاب خانه بوش هزار گله پروار و رام می آفریند و بزرگ ترین شاهد عینی تصویب هایی که تمدن اسلامی ما را چنین پریشان و آماده پذیرش نمدن غرب و تبدیل به عامل توزیع تولیدات غرب کرده است. بی پرده می گویم هر صنعتی که یار تمدن غرب نبود همسفر پیکان و قالی کشور گشت و سقوط همین دو صنعت ممتاز که در اثر تصویب های بی پشتوانه شرعی اتفاق افتاد و رشد و تعالی باور نکردنی صنایع نظامی که در کنترل اجتهاد ولی امر بوده است برای اثبات ارزش اجتهاد مبنایی و بطلان هر گونه مصوبه اشاعره و معتزله و لیبرال های انقلابی هر چند نا خود آگاه ما را کافی است. زیرا که خداوند می داند و شما نمی دانید و امام نیز فرمود که مجلس ما موظف است بر پایه اسلام محمدی و مذهب عدل و اختیار طرح ها و برنامه های تمدن اسلامی بریزد و ما با تصویب ها قانون می آفرینیم.
و من نیز با کوله باری از تجربه و مطالعه نزدیک رفتنم به عزیزانی که مسئولیت های حکومتی را می پذیرند تذکر می دهم که آگاه باشند حرف (لا) در لا اکراه فی الدین لای نفی جنس است. یعنی که هیچ نارسایی و نقصانی در دین شما نیست که احتیاج به تکمیل و ترمیم داشته باشد و اسلام حکم هر خشک و تری را بیان داشته است. پس به کتاب آخر الزمان و سنت های همیشه پر طراوت مذهب و نرم افزلرهای مکتبتان بیشتر بپردازید و آنان را مو به مو به کار گیرید ت رستگار شوید. چه ما پشت به طاغوت کرده ایم و آن که پشت به طاغوت کند و به ریسمان خدا چنگ افکند پیروزی اش قطعی و هر مسلمان قرآنی بر ده نا مسلمان پیروز است.
لاحول ولا قوه الا بالله


ماجرای بم - مسلم نادعلیزاده

 

هوالحکیم

ماجرای بم

 

آکنده از غبــار زمین شد فضــای بم                  بشکست نخل قامت سبزورسای بــم

لرزید قلب عالم اسلام تـــا شنیــد                      فریـاد وآه مردم محنت  سـرای بــم

سرمای سخت وزلزله بین چون نموده سرد               گرمای مهرو آتش لطف وصفای بــم

باقی نماند هیچ نشانی ز زنـــدگی                      جزآه کودکی روی ویرانــه های بـم

آنک کویرخشک چرا شاد نیستــی ؟                     سیراب شو ز اشک یتیمان به پای بم

خورشید را بگو که مکن این مکان طلوع                شام است روزگار قـرین بــلای بــم

ای ماه! از چه در پس ابری برون بیا                      کردی مگر سیه به تن خود برای بم؟

هر چند ناگـهان همه دیدیم با عجب                      دست قضا چگونه رقم زد فنــای بـم

زنده است تا ابد بم و نام نکـوی او                       آری چنین نموده مقدّر خــدای بــم

زین امتحان نگر چه موفق برون شدند                  پیر و جوان و مردو زن پارسای بـم

فرمود رهبر ار چه قلوب است غرق غم                شهری نکو دوباره بسازیم جـای بـم

ملّت چو با خبر شد از این ماتم بزرگ                   بنمود جان و مال به یک دم فدای بـم

هان ای بشر ز قصه ی بم هوشیار شو                 بسیار عبرت است در این ماجرای بم

خواهر، برادر ای که به ماتم نشسته ای               گو شکر حقّ و صبر نما در عزای بـم

امّید دار هموطن اکنــون  که  آورد                       بیرون گل حیات سر از خاک های بم

بنگر جوانه های دل انگیز زنــدگی                      در حال رویش از در و دیوارهای بـم

شوری دگر به شهر پر آوازه ات دهند                 این خلق با خدا که نثارش دعــای بم

«مسلم» به اشک دیده و سوز درون خویش             این سان سرود واقعه ی غم فزای بـم

 

  سروده ی مسلم نادعلیزاده                  دی ماه 1382


نواب صفوی _ فریادگر شهید اسلام ناب

 

شب   

سید مجتبی نگاهی آرام به همسرش انداخت،  بانوی خانه منزلی مطمئن می‌خواست تا فرزندش را با خیالی راحت و آسوده تربیت کند. آقا مانند همیشه با جذبه گفت: خیلی خوب و از اتاق بیرون رفت. نیره‌السادات ناراحت همسرش بود، مبادا آقا توانایی این را نداشته باشد که خانه‌ای کوچک را تهیه نماید. غم سنگینی در دلش چنگ انداخت، قلم را برداشت، عریضه‌ای برای حجت‌بن‌الحسن (عج) نوشت:«آقا جان گره از کار سید مجتبی باز کن. «اشک در چشمانش غلطید. پرده سیاه شب اتاق نیره‌السادات را در تاریکی فرو برد و چشمانش خوابی سنگین را پذیرا گشت. صاحب‌الزمان (عج) را در خواب دید:«آقا فاطمه‌السادات را مورد ملاتفت قرار دادند و نیره‌السادات مشغول پختن غذا گشت و در همان حال برای امامش (عج) درد دل نمود. یا اباصالح مگرنواب سرباز شما نیست، پس چرا یاریش نمی‌کنید؟ امام (عج) فرمودند:«او را یاری می‌کنم». ناگهان از خواب بیدار شد. صبح زود سید مجتبی به خانه بازگشت و کلید منزلی نو را به همسرش داد.



منبع :مصاحبه محقق با خانم فاطمه نواب صفوی

 

 

شیعه علی  

جلسه فدائیان اسلام در خانه نواب صفوی تشکیل شد. اعضای فدائیان اسلام گزارش جنایات شاه و مأمورانش را به نواب دادند. آقا از شدت عصبانیت بر روی میز می‌کوبید. کار واجبی با ایشان داشتم، خیلی آرام به در اتاق چند ضربه زدم. وقتی از اتاق بیرون آمدند با مهربانی از من پرسیدند: «اگر مشکلی پیش آمده» من با تعجب به ایشان نگاه کردم، کلام در زبانم خشک شد.«آقا جان شما که همین الان با ناراحتی به میز می‌زدید. چطور در طول این چند ثانیه اینقدرآرام شدید؟ ایشان گفتند:«اگر من از کسی ناراحت هستم، نباید این عصبانیت را نسبت به شما بروز دهم. انسان نباید برای همسر و فرزندانش خشونت نشان دهد» او واقعاً شیعه علی (ع) بود. خلوصش در نماز و تواضعش در پیشگاه خداوند متعال همه را به حیرت وا می داشت. زمانیکه در منزل بود، هر شب به روی بام می‌رفت و خدا را خالصانه به عبادت می‌ایستاد، هنوز صدای گریه‌ها و نوای زیبای حبیبی نواب شب‌ها از آسمان به گوش می‌رسد.



منبع: مجله فکه

راوی: خانم نیره‌السادات نواب احتشام صفوی(همسر شهید)

 

 

مرد مهربان خانه  

نیره السادات در گوشة اتاق نشسته بود, چشم درد شدید خواب را از او گرفت,‌ به کنار ایوان رفت. نواب امشب به خانه می‌آید. وفای به عهد سید برای نیره السادات ثابت شده بود, او می‌دانست آقا هیچ گاه بدقولی نمی‌کند, مردی که برای او پدر,‌  مادر,  رفیق,  همراه و همدل بود. ناگهان در باز شد و سید مجتبی به خانه بازگشت. دلش آرام گرفت. البته او آنچنان نواب را دوست داشت که راضی بود همسرش هیچ گاه به خانه نیاید, اما سلامت باشد. بودن آقا مهم بود, نه حضورش در خانه.  سید مجتبی علت ناراحتی بانوی خانه‌اش را پرسید, وقتی متوجه شد که چشمهای نیره سادات درد می‌کند و دیدگان چراغ خانه به خاموشی می‌گراید, اشک پهنای صورتش را پوشاند. اندوه قلب مهربانش را لرزاند,  نگاهی پر مهر به او کرد و گفت: «خدا چشم درد تو را به من بدهد و تو زودتر خوب شوی.» نیره السادات دیگر غمی در دل نداشت,  دعای نواب برای او بهترین مرحم بود.



راوی: خانم نیره‌السادات نواب احتشام صفوی(همسر شهید)

 

 

 یک دوست خوب 

من در دوران کودکی از سایه دستان پر مهر و عطوفت مادر محروم بودم. مدتها پس از ازدواج با آقا برایشان گفتم: «من از مادرم دور بوده‌ام, و هرگز گرمای محبت مادرانه او را لمس نکرده‌ام.» ناگهان اشک صورت آقا را پوشاند و قلب مهربانش پر از اندوه شد. هیچ گاه فکر نمی‌کردم نواب به این گونه مسایل حساس باشد, پس از چند لحظه ایشان به من گفت: «تو نباید از این تاریخ به بعد, دیگر کمبودی را احساس کنی, من برای تو به جز همسر,  مادر و دوست نیز هستم.»  آقا همیشه با مهربانی با من صحبت می‌کرد و من نیز هیچگاه به ایشان اعتراض نکردم. ولی یک روز نواب احساس نمود من از دوری ایشان ناراحت هستم,  به همین دلیل به من گفت: «تو دختر حضرت فاطمه زهرا (س)‌هستی,  جدت حضرت امیر (ع) و پیامبر اکرم (ص) بوده اند آنها برای پیاده‌ کردن اسلام برنامه‌های وسیعی داشته‌اند, ما که پیرو مکتب آنها هستیم, باید به اندازه توانایی خودمان برای معرفی آنها بکوشیم و به اسلام خدمت کنیم. تو می‌دانی که من برای خدا  قیام کرده‌ام و باید وظیفه‌ام را انجام دهم.  تو نیز باید همچون مادر بزرگوارت صبر داشته باشی و از خودگذشتگی نشان دهی و با تمام مشکلات و شداید بسازی.»



راوی: خانم نیره‌السادات نواب احتشام صفوی(همسر شهید)


مناجات امام حسین(ع) در روز عرفه _ ترجمه‏ای شیوا از مرحوم دکتر شر


اگر به فرض که هیچ دلیلی بر حقانیت و صلاحیت امام حسین(ع) نباشد، بعد آدم یک بار دعای عرفه بخواند، می‌شود به «حسین» ایمان نیاورد؟ نشناسدش؟ عاشقش نشود؟ دیوانه‌اش نشود؟ آیا چنین چیزی امکان دارد؟
«حمد و سپاس خدایی را سزاست که تیر حتمی قضایش را هیچ سپری نمی‌شکند و لطف و محبت و هدایتش را هیچ مانعی باز نمی‌دارد و هیچ آفریده‌ای به پای شباهت مخلوقات او نمی‌رسد.
...جهل و نادانی من و عصیان و گستاخی من، تو را باز نداشت از اینکه راهنمایی‌ام کنی به سوی صراط قربتت و موفقم گردانی به آنچه رضا و خشنودی توست.
پس
هرگاه که تو را خواندم، پاسخم گفتی؛
هرچه از تو خواستم، عنایتم فرمودی؛
هرگاه اطاعتت کردم، قدردانی و تشکر کردی؛
و هر زمان که شکرت را بر جا آوردم، بر نعمتهایم افزودی؛
و اینها همه چیست؟
جز نعمت تمام و کمال و احسان بی‌پایان تو!؟
... من کدام یک از نعمت‌های تو را می‌توانم بشمارم یا حتی به یاد آورم و به خاطر بسپارم؟
... خدایا! الطاف خفیه‌ات و مهربانی‌های پنهانی‌ات بیشتر و پیشتر از نعمتهای آشکار توست.
...خدایا ! من را آزرمناک خویش قرار ده آن‌سان که انگار می‌بینمت.
من را آنگونه حیامند کن که گویی حضور عزیزت را احساس می‌کنم.
خدایا!
من را با تقوای خودت سعادتمند گردان
و با مرکب نافرمانی‌ات به وادی شقاوت و بدبختی‌ام مکشان.
در قضایت خیرم را بخواه
و قدرت برکاتت را بر من فروریز تا آنجا که تأخیر را در تعجیل‌های تو و تعجیل را در تأخیرهای تو نپسندم.
آنچه را که پیش می‌اندازی دلم هوای تاخیرش را نکند
و آنچه را که بازپس می‌نهی من را به شکوه و گلایه نکشاند.
...پروردگار من!
... من را از هول و هراس‌های دنیا و غم و اندوه‌های آخرت، رهایی ببخش
و من را از شر آنان که در زمین ستم می‌کنند در امان بدار.
...خدایا!
به که واگذارم می‌کنی؟
به سوی که می‌فرستی‌ام؟
به سوی آشنایان و نزدیکان؟ تا از من ببرند و روی بگردانند؛
یا به سوی غریبان و غریبه‌گان تا گره در ابرو بیافکنند و مرا از خویش برانند؟
یا به سوی آنان که ضعف مرا می‌خواهند و خواری‌ام را طلب می‌کنند؟
... من به سوی دیگران دست دراز کنم؟ در حالی که خدای من تویی و تویی کارساز و زمامدار من.
...ای توشه و توان سختی‌هایم!
ای همدم تنهایی‌هایم!
ای فریادرس غم‌ها و غصه‌هایم!
ای ولی نعمت‌هایم‌!
...ای پشت و پناهم در هجوم بی‌رحم مشکلات!
ای مونس و مأمن و یاورم در کنج عزلت و تنهایی و بی‌کسی! ای تنها امید و پناهگاهم در محاصره اندوه و غربت و خستگی! ای کسی که هر چه دارم از توست و از کرامت بی‌انتهای تو!
...تو پناهگاه منی؛
تو کهف منی؛
تو مأمن منی؛
وقتی که راه‌ها و مذهب‌ها با همه فراخی‌شان مرا به عجز می‌کشانند و زمین با همه وسعتش، بر من تنگی می‌کند، و...
...اگر نبود رحمت تو، بی‌تردید من از هلاک‌شدگان بودم
و اگر نبود محبت تو، بی‌شک سقوط و نابودی تنها پیش‌روی من می‌شد.
...ای زنده!
ای معنای حیات؛ زمانی که هیچ زنده‌ای در وجود نبوده است.
...ای آنکه:
با خوبی و احسانش خود را به من نشان داد
و من با بدی‌ها و عصیانم، در مقابلش ظاهر شدم.
...ای آنکه:
در بیماری خواندمش و شفایم داد؛
در جهل خواندمش و شناختم عنایت کرد؛
در تنهایی صدایش کردم و جمعیتم بخشید؛
در غربت طلبیدمش و به وطن بازم گرداند؛
در فقر خواستمش و غنایم بخشید؛
...من آنم که بدی کردم من آنم که گناه کردم
من آنم که به بدی همت گماشتم
من آنم که در جهالت غوطه‌ور شدم
من آنم که غفلت کردم
من آنم که پیمان بستم و شکستم
من آنم که بدعهدی کردم ...
و ... اکنون بازگشته‌ام.
بازآمده‌ام با کوله‌باری از گناه و اقرار به گناه.
پس تو در گذر ای خدای من!
ببخش ای آنکه گناه بندگان به او زیان نمی‌رساند
ای آنکه از طاعت خلایق بی‌نیاز است و با یاری و پشتیبانی و رحمتش مردمان را به انجام کارهای خوب توفیق می‌دهد.
...معبود من!
اینک من پیش روی توأم و در میان دست‌های تو.
آقای من!
بال گسترده و پرشکسته و خوار و دلتنگ و حقیر.
نه عذری دارم که بیاورم نه توانی که یاری بطلبم،
نه ریسمانی که بدان بیاویزم
و نه دلیل و برهانی که بدان متوسل شوم.
چه می‌توانم بکنم؟ وقتی که این کوله‌بار زشتی و گناه با من است!؟
انکار!؟
چگونه و از کجا ممکن است و چه نفعی دارد وقتی که همه اعضاء و جوارحم، به آنچه کرده‌ام گواهی می‌دهند؟
...خدای من!
خواندمت، پاسخم گفتی؛
از تو خواستم، عطایم کردی؛
به سوی تو آمدم، آغوش رحمت گشودی؛
به تو تکیه کردم، نجاتم دادی؛
به تو پناه آوردم، کفایتم کردی؛
خدایا!
از خیمه‌گاه رحمتت بیرونمان نکن.
از آستان مهرت نومیدمان مساز.
آرزوها و انتظارهایمان را به حرمان مکشان.
از درگاه خویشت ما را مران.
...ای خدای مهربان!
بر من روزی حلالت را وسعت ببخش
و جسم و دینم را سلامت بدار
و خوف و وحشتم را به آرامش و امنیت مبدل کن
و از آتش جهنم رهایم ساز.
...خدای من!
اگر آنچه از تو خواسته‌ام، عنایت فرمایی، محرومیت از غیر از آن، زیان ندارد
و اگر عطا نکنی هرچه عطا جز آن منفعت ندارد.
یا رب! یا رب! یا رب!
...خدای من!
این منم و پستی و فرومایگی‌ام
و این تویی با بزرگی و کرامتت
از من این می‌سزد و از تو آن ...
...چگونه ممکن است به ورطه نومیدی بیفتم در حالی که تو مهربان و صمیمی جویای حال منی.
...خدای من!
تو چقدر با من مهربانی با این جهالت عظیمی که من بدان مبتلایم!
تو چقدر درگذرنده و بخشنده‌ای با این همه کار بد که من می‌کنم و این همه زشتی کردار که من دارم.
...خدای من!
تو چقدر به من نزدیکی با این همه فاصله‌ای که من از تو گرفته‌ام.
...تو که این قدر دلسوز منی! ...
...خدایا تو کی نبودی که بودنت دلیل بخواهد؟
تو کی غایب بوده‌ای که حضورت نشانه بخواهد؟
تو کی پنهان بوده‌ای که ظهورت محتاج آیه باشد؟
...کور باد چشمی که تو را ناظر خویش نبیند.
کور باد نگاهی که دیده‌بانی نگاه تو را درنیابد.
بسته باد پنجره‌ای که رو به آفتاب ظهور تو گشوده نشود.
و زیانکار باد سودای بنده‌ای که از عشق تو نصیب ندارد.
...خدای من!
مرا از سیطره ذلتبار نفس نجات ده و پیش از آنکه خاک گور، بر اندامم بنشیند از شک و شرک، رهایی‌ام بخش.
...خدای من!
چگونه ناامید باشم، در حالی که تو امید منی!
چگونه سستی بگیرم، چگونه خواری پذیرم که تو تکیه‌گاه منی!
ای آنکه با کمال زیبایی و نورانیت خویش، آنچنان تجلی کرده‌ای که عظمتت بر تمامی ما سایه افکنده....
یا رب! یا رب! یا رب!».
یا ثارالله یا سیدالشهداء یا اباعبدالله الحسین ادرکنی و اشفع لنا عند الله ...
(برادران و خواهران! عاجزانه از شما التماس دعا دارم، دعا کنید خدای مهربان، حج و کربلا را روزی‌ام کند).